در بیستسالگی مدرک مربیگری تکواندو را از فدراسیون ورزشهای رزمی میگیرد و کارش را از باشگاهی در بولوار توس (سهراه دانش) شروع میکند. سالها از آنزمان میگذرد و او با وجود داشتن مدرک ممتاز کشوری و پیشنهادهای متعدد مربیگری با دستمزد عالی در بهترین باشگاههای ورزشی مشهد، مربیگری در حاشیه شهر را بر هر جای دیگر ترجیح داده است.
به بچههای محروم حاشیه شهر عشق میورزد و سالهاست که شاهد رشد و ترقی آنان در عرصههای ورزشی کشور بوده است. حالا همه کودکان و نوجوانان ورزشکار بولوار توس از محله حجت تا مشهدقلی و کال زرکش، مهدی شهیدی را میشناسند.
مهدی شهیدی در سال1359 در محله حضرت ابوطالب به دنیا آمده و به گفته خودش تا بیستوششسالگی در این محله ساکن بوده است. در کودکی پایش به باشگاه ورزشی در محل زندگیاش باز میشود و مراحل ترقی در ورزش تکواندو را یکی پس از دیگری طی میکند.
خودش میگوید: روزگار کودکی ما یعنی دهه60 اوج فیلمهای بروسلی، جکی چان و دیگر ورزشکاران هنرهای رزمی بود. همه پسربچههای همسن وسال من بعد از دیدن این فیلمهای رزمی با صداهای عجیب و غریبی همان حرکات را تکرار میکردند. چند دقیقهای به در و دیوار خانه میپریدیم تا اینکه با صدای پدر یا مادر آرام و ساکت میشدیم.
در حالیکه میخندد ادامه میدهد: من تحتتأثیر همین فیلمها به ورزشهای رزمی علاقهمند شدم. چون اتفاقا در نزدیکی خانه ما یعنی خیابان موسوی قوچانی یک باشگاه ورزشی رزمی وجود داشت آنقدر اصرار کردم تا پدرم اسمم را در این باشگاه نوشت و از کودکی ورزش تکواندو را شروع کردم. بعد از مدتی در مسابقات باشگاهی و استانی شرکت کردم و چندین مدال رنگارنگ نیز گرفتم. قبل از گرفتن مدرک رسمی مربیگری به عنوان کمک مربی کارم را با آموزش دادن به بچههای باشگاه شروع کردم.
او معتقد است بچههای محلات حاشیه شهر استعداد عجیبی در ورزش تکواندو دارند: با وجودی که در باشگاهی بینام و نشان آموزش میدادم چندین ورزشکار با رتبههای بالا در سطح استان و کشور تربیت شدند مانند حسین جمشیدی، هادی جوادی، باقر قنبری، حسین قنبری و... که تا مرحله مسابقات کشوری و تیم ملی نیز پیش رفتند. همه امکانات این باشگاه درحد یک تاتمی ساده بود. بیشتر شاگردان حتی لباس مناسب ورزشی هم نداشتند اما با همت عالی و تلاش بچهها موفقیتهای بزرگی به دست آوردیم.
شهیدی بعد از چند سال مربیگری شهرت خوبی به دست میآورد و با وجودی که راه برای حضور و مربیگری او در باشگاههای معروف داخل شهر فراهم میشود ترجیح میدهد که در همین محلات حاشیه بماند و از بچههای ورزشکار این محدوده حمایت کند.
درخشش و توفیق بچههای باشگاه در سطح استان و کشور سبب شد که نام من به عنوان مربی در محافل و باشگاههای ورزشی شهر مطرح شود از طرف دیگر نیز سطح علمی و فنی ورزشی خودم را با حضور در کلاسهای مربیگری افزایش داده بودم و بعد از گرفتن دان6کمربند مشکی و درجه ممتاز مربیگری خیلی از باشگاههای معروف شهر به دنبال جذب و استخدامم بودند اما جواب به همه آنها منفی بود و به مربیگری در همین محلات محروم ادامه دادم.
حتی شاگردانی داشتیم که برای رفتن به مسابقات کشوری هزینه سفر را نداشتند و ما این پول را فراهم کردیم
بعد از مربیگری در باشگاهی در سهراه دانش، چند سال نیز به عنوان مربی در باشگاه شهید چدانی شهرداری در مهدیآباد مربی بودم. بعد از تعطیلی این باشگاه و از زمان تأسیس باشگاه ورزشی در محله حجت، به عنوان مربی در این فضا فعال هستم و بیشتر ساعات کاریام را در همین باشگاه میگذرانم. این بچهها استعداد زیادی در ورزش دارند تنها مشکل آنها بیپولی است.
تعدادی از این بچهها حتی شهریه ماهانه باشگاه را ندارند که پرداخت کنند. وقتی من شاگردی دارم که بعد از گرفتن کمربند زرد و نارنجی از آمدن به باشگاه منصرف میشود میفهمم که پول شهریه را ندارد. در این مواقع با مسئول باشگاه هماهنگ میکنم که از او نصف هزینه را بگیرد. حتی شاگردانی داشتیم که برای رفتن به مسابقات کشوری هزینه سفر را نداشتند و ما این پول را فراهم کردیم.
بعضیها پول لباس ندارند و حتی تغذیهشان نامناسب است و از گرسنگی در سر تمرین از حال میروند. من تا جایی که توانستم حتی از حق مربیگریام گذشتم تا این بچهها بتوانند ورزش کنند و علاف خیابانها و گرفتار اعتیاد و بزهکاریهای دیگر نشوند از اینکار هم پشیمان نیستم و تا زمانی که بتوانم اینکارم را ادامه خواهم داد.
شهیدی علاوهبر مربی ورزشی، معلم اخلاق هم بوده و سبب عاقبت به خیری نوجوانهای بزهکار زیادی شده است. او میگوید: چند سال قبل جوان بیستسالهای اسمش را در باشگاه ثبتنام کرد. جوان درشتهیکل و قد بلندی بود اخلاق تندی داشت. تحقیق که کردم فهمیدم سابقه درگیری و زندان هم دارد. هدفش هم از آموزش تکواندو استفاده از فنون این ورزش برای دعوا و نزاع با دیگران بود.
بعد از آگاهی از این موضوع ارتباطم را با او بیشتر کردم در هر فرصتی که پیش میآمد او را راهنمایی میکردم. سهسال شاگردم بود برایش یک شغل خوب پیدا کردم که بیکار نباشد و دنبال خلاف نرود. بعد از مدتی دور کارهای خلاف خط کشید و سربه راه شد و ازدواج کرد. بعد از سه سال روزی که قرار شد باشگاه را ترک کند و برود، دستم را بوسید و با گریه گفت: اگر شما نبودید الان به جرم دعوا و چاقوکشی تحت تعقیب یا توی زندان بودم.
او میگوید: تنها راه نجات نسل آینده از آسیبهای اجتماعی، تقویت ورزش و ایجاد باشگاههای ورزشی دولتی بهویژه در محلات حاشیهای است. متأسفانه بولوار توس با جمعیت 300هزار نفری حتی یک باشگاه و ورزشگاه دولتی ندارد. مردمی که حتی پول نان خوردن ندارند چگونه میتوانند هزینه شهریه ماهانه باشگاه فرزندشان را بدهند؟
تنها باشگاه این محدوده باشگاه شهید موسی چدانی و متعلق به شهرداری در محدوده مهدیآباد بود که این مجموعه هم تعطیل شده است. من بارها با نوشتن نامه برای مسئولان ورزشی استان از آنها خواستم که با ساخت یک مجموعه ورزشی مناسب دولتی، آینده و جان بچههای این منطقه را نجات دهند وگرنه با این وضعیت اعتیاد و افزایش انواع و اقسام بزهکاریهای اجتماعی و اخلاقی نسل آینده از دست خواهد رفت، پس تا دیر نشده باید کاری کرد.